ازدواج اجباری
پارت 14
ویو ا.ت
داشتم با کوک بحث میکردم که اومد لبامو بوسید همش به سینش مشت میزدم ولی با هر مشت بیشتر از قبل بهم میچسپید و ول کن نبود واقعا داشتم خفه میشدم دیدم کوک هم نفس کم اورده و ازم جدا شد که گفتم
ا.ت:چته، حیوون بی خاصیت
جونگ کوک:اصلا خودت چته
ا.ت: من حالم خوبه ولی تو یه چیزیت شده بگو چرا این کارو کردی هاااااااااااااااااا
جونگ کوک:اول من چیزیم نشده دوم جیغ نزن سوم انگاری یادت رفته من شوهرتم
ا.ت:عه ما خبر نداشتیم که یه چنین شوهری داریم
جونگ کوک:دختر تو چته؟
ا.ت:اصلا خودت چته اول میری با دخترا لاس میزنی بعدشم باهاشون میرقصی
جونگ کوک:اشکالی نداره
ا.ت:اهاااا پس اینم خوبه که من برم با پسر عمه هات لاس بزنم و بعد برم باهاشون برقصم هاااااااا
جونگ کوک:ا.ت ببین داری زیاد رویی میکنی
ا.ت:هاااا تو زیاده رویی میکنی من نکنم
که کوک دستشو بزنه تو گوشه ا.ت که یه دفعه ا.ت از ترس به خودش جمع شد کوک دستش رو نگه داشت و از کارش منصرف شد و به ا.ت گفت
جونگ کوک:ببخشید، یه دفعه اعصبانی شدم
ا.ت:برو گمشو روانی
و گذاشت و رفت
پایان ویو ا.ت
ویو ادمین
ا.ت وقتی رفت کوک از اعصبانیت هیی دستشو میکرد تو سرش و میکشید و زبونش رو تو دهنش میچرخوند (همتون دیدین یکی از عادت های کوکه)
ا.ت وقتی رفت به مامانش گفت
ا.ت: مامان من حالم خوب نیس باید برم خونه ببخشید
مامان ا.ت:چرا بازم سردرد گرفتی؟
ا.ت:اره مامانی راستی هدیه منو به سریون و تهیونگ بده و از طرف من معذرت خواهی کن که زود رفتم
مامان ا.ت:باشه راستی
ا.ت:بله!
مامان ا.ت:کوک چرا اعصبانیه میدونی
ا.ت:مامان اون چیکاره ی منه من از کجا بدونم
مامان ا.ت:ا.ت اون شوهرته و درضمن داره میاد اینجا انگاری کارت داره
ا.ت:اول به من چه کدوم خریه دوم اینو کم داشتم پیدا شده خرمگس بی محل
مامان ا.ت:ا.ت دخترم خودت رو جمع کن و باهاش خوب باش پسر خوبیه
ا.ت:اوففففففف
جونگ کوک:سلام مادر جان خوبین
مامان ا.ت:ممنونم پسرم ا.ت
ا.ت:جناب جئون کوچولو این جا چی میخوای
جونگ کوک:با خانومم کار دارم بیا بیرون
دوتا شون باهم رفتن که ا.ت اصلا به کوک نگاه نمیکرد کوک سکوت رو شکست و گفت
ویو ا.ت
داشتم با کوک بحث میکردم که اومد لبامو بوسید همش به سینش مشت میزدم ولی با هر مشت بیشتر از قبل بهم میچسپید و ول کن نبود واقعا داشتم خفه میشدم دیدم کوک هم نفس کم اورده و ازم جدا شد که گفتم
ا.ت:چته، حیوون بی خاصیت
جونگ کوک:اصلا خودت چته
ا.ت: من حالم خوبه ولی تو یه چیزیت شده بگو چرا این کارو کردی هاااااااااااااااااا
جونگ کوک:اول من چیزیم نشده دوم جیغ نزن سوم انگاری یادت رفته من شوهرتم
ا.ت:عه ما خبر نداشتیم که یه چنین شوهری داریم
جونگ کوک:دختر تو چته؟
ا.ت:اصلا خودت چته اول میری با دخترا لاس میزنی بعدشم باهاشون میرقصی
جونگ کوک:اشکالی نداره
ا.ت:اهاااا پس اینم خوبه که من برم با پسر عمه هات لاس بزنم و بعد برم باهاشون برقصم هاااااااا
جونگ کوک:ا.ت ببین داری زیاد رویی میکنی
ا.ت:هاااا تو زیاده رویی میکنی من نکنم
که کوک دستشو بزنه تو گوشه ا.ت که یه دفعه ا.ت از ترس به خودش جمع شد کوک دستش رو نگه داشت و از کارش منصرف شد و به ا.ت گفت
جونگ کوک:ببخشید، یه دفعه اعصبانی شدم
ا.ت:برو گمشو روانی
و گذاشت و رفت
پایان ویو ا.ت
ویو ادمین
ا.ت وقتی رفت کوک از اعصبانیت هیی دستشو میکرد تو سرش و میکشید و زبونش رو تو دهنش میچرخوند (همتون دیدین یکی از عادت های کوکه)
ا.ت وقتی رفت به مامانش گفت
ا.ت: مامان من حالم خوب نیس باید برم خونه ببخشید
مامان ا.ت:چرا بازم سردرد گرفتی؟
ا.ت:اره مامانی راستی هدیه منو به سریون و تهیونگ بده و از طرف من معذرت خواهی کن که زود رفتم
مامان ا.ت:باشه راستی
ا.ت:بله!
مامان ا.ت:کوک چرا اعصبانیه میدونی
ا.ت:مامان اون چیکاره ی منه من از کجا بدونم
مامان ا.ت:ا.ت اون شوهرته و درضمن داره میاد اینجا انگاری کارت داره
ا.ت:اول به من چه کدوم خریه دوم اینو کم داشتم پیدا شده خرمگس بی محل
مامان ا.ت:ا.ت دخترم خودت رو جمع کن و باهاش خوب باش پسر خوبیه
ا.ت:اوففففففف
جونگ کوک:سلام مادر جان خوبین
مامان ا.ت:ممنونم پسرم ا.ت
ا.ت:جناب جئون کوچولو این جا چی میخوای
جونگ کوک:با خانومم کار دارم بیا بیرون
دوتا شون باهم رفتن که ا.ت اصلا به کوک نگاه نمیکرد کوک سکوت رو شکست و گفت
- ۳.۴k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط